به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ماسال، مهدی ثامنی راد هجدهمین شهید مدافع حرم شهرستان ورامین است که بهمن ماه سال ۹۴ به دست تروریست های داعش در جنوب غربی حلب به شهادت رسید و پیکر مطهر این شهید جاوید الاثر در اختیار تروریست های داعش ماند. متن زیر دل نوشته ی جالبی از همسر این شهید والامقام است که تقدیم به خوانندگان محترم می شود:
به نام خدایی که مرگ را همچون زندگی حق انسان قرار داد و با شهادت مرگ را زیبا ساخت.
شهادت هدیه ایست زیبا و ارزشمند از جانب خدا به بهترین و برگزیده ترین بنده اش
مهدی عزیزم!
درود خدا بر تو که لایق بهترین و زیباترین هدیه خداوند بودی
زمانی که برای سفری که بازگشت نداشت آماده میشدی انتظار چنین روزی را داشتم.
روزی که خدا تو را به من هدیه داد شاید نمیدانستم که روزی اینگونه چنین تاجی بر سرم بگذارد ولی وقتی ثانیه ثانیه با تو بودن را تجربه کردم
اینکه با چشمان خودم خوبی هایت را دیدم
اینکه با تمام نداری هایت باز هم سرپرست ایتامی بودی که محتاج یک نگاه پر مهر هستند
اینکه سعی میکردی با شاد کردن دل خانواده های شهدا خون ریخته شدهی فرزنده شان را ارج نهی
اینکه وقتی صدای اذان را میشنیدی دست از زندگی میکشیدی برای رسیدن به معبود
اینکه باتمام مشغله های کاری نماز به نیت حضرت زهرا و امام زمان در هرشب فراموشت نمیشد
هر روز به این که روزی شما به جایگاهی خواهید رسید که همه در حسرت چنین جایگاهی خواهند بود مطمئن تر میشدم
خدا را شکر میکنم که بهترین بنده اش را ۸ سال به من امانت داد
۸ سالی که برایم از بهترین و زیباترین روزهای زندگیم بود
با تو بهترین ها را تجربه کردم
و حالا با شهادتت باز هم بهترین بودی برایم
قطعا روزی که شنیدم دیگر حضور فیزیکی تو را در کنارم ندارم
نداشتن پیکری برای وداع
اینکه پیکر بی جانت در کدامین صحرا افتاده است همه ی این ها برایم از صد بار جان دادن هم سخت تر بود ولی تنها چیزی که هنوز من را سرپا نگه داشته است مرگ زیبای توست
اینکه شهدا زنده اند برایم کمی فقط کمی آرامش قلبی است
چه بگویم از میوهی عشقمان
فاطمه سلمای عزیزم
اینکه میگویند دخترا بابایی اند
راست میگویند ولی عشق به پدر دختر و پسر ندارد
چه بگویم از بی تابی هایش
از بابا بابا صدا کردن هایش
اینکه آنقدر کوچک است که حتی مفهوم شهادت را نمیفهمد تا مثل من برایش آرامش قلب باشد.
ولی مهدی جانم!
دردناک ترین لحظه ها زمانیست که بچه ای با پدرش بازی می کند و دردانه ام با نگاه حسرت بار به آنها نگاه میکند
اولین روزی که دردانه ام به مدرسه میرود و او درحسرت دست های گرم پدر است تا اولین روز تحصیلی اش را شروع کند
وقتی از دلتنگی هایش شب تا صبح در کوره میسوزد
وقتی دخترمان بابهترین نمرات کارنامه ی خود را برای امضای پدر میاورد
یا آن زمان که بر سرسفره ی عقد اجازه ی پدر را می خواهند
ولی ایمان دارم که در تمام آن لحظه های دشوار در کنارم هستی
اینکه تو از هر پدر زنده ای هم برای دختر یکی یکدانهی مان زنده تری
و من به همین حضورت قانع هستم و خدا را بخاطر این امتحان سخت شکر میکنم
و اینکه در تمام لحظه های دشوار این مصیبت حضور خدا را در تمام وجودم حس کردم
اینکه می گویندخدا در دلهای شکسته است برایم بهترین صبر است
مهدی عزیزم!
امیدوارم من و یادگارت فاطمه سلمای عزیزمان با راهنمایی های تو در راه اسلام و ولایت قدم بر داریم
و ادامه دهندهی راه تو باشیم تا تو به ما افتخار کنی و همنشینت در بهشت باشیم
مهدی جانم!
پیش سالار شهیدان از من و یادگارت هم یادکن.