خدا میبیند...

یکی هست،تو قلبم..اسمش خداست...

خدا میبیند...

یکی هست،تو قلبم..اسمش خداست...

۷ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

خدا به فرشته ها شعور داد بدون شهوت،

به حیوان ها شهوت داد بدون شعور،

وبه انسان هر دو را...

انسانی که شعورش بر شهوتش غلبه کند از فرشته ها بالاتر است،

وانسانی که شهوتش بر شعورش غلبه کند،از حیوان پست تر...

به نام خدایی که تمام هستی ام از اوست..

خدایی که که وقتی تنها میشوم روشنی اش را میچشم..با تمام وجود..!

چه مزه ی خوبی دارد..وقتی فکر میکنی تنهایی و نیستی..

نیستی چون او هست..!

من میشنوم..ندایش را در تمام وجودم میشنوم..در ذره ذره ی خودم..

او هست!میبیند..

نمیدانم چرا اینقدر صبور است؟

این روزها بد جور سر در گمم..

نمیدانم چرا راه رفتن را یاد نمیگیرم..

مثل کودک نوپا هنوز یاد نگرفته ام..!

که باید برای رسیدن به خوشبختی تا آخر عمر تلاش کنم..

دوست دارم فقط بنشینم و هر چه میبینم را بنویسم..

اینجا!این دنیابد جور بوی تنهایی میدهد..!

خدایا پنجره ها را باز کن..

وقتش هست هوایی تازه کنیم دیگر..

نفسم گرفته..!!!



به نام آنکه قلم را آفرید..

خسته ام حوا/سیبی بچین/بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند..

به نام خدا...

خوندنش وکپی اجباری!!!

شاید 20 سال پیش کسی به مخیله‌اش هم نمی رسید روزی در خیابانهای شهر، دخترانی را مشاهده کند که آن سالها مردم شاید آنها را در سالن های عروسی هم نمی دیدند... دخترانی بزک کرده با موهای پف کرده و بیرون ریخته و مانتوهایی کوتاه و تنگ و شلوارهایی تنگتر! این روند ۲۰ سال طول کشید تا به اینجا رسید. استعمار و استکبار صبر و حوصله زیادی دارد، بر عکس بعضی از ماها...
اولین کار، گرفتن چادر بود از زنان ما... گفتند چادر حجاب برتر است و می‌شود برتر نبود! بین خوب و خوب ‌تر، خوب را هم انتخاب کنی به جایی بر نمی‌خورد .می‌شود مانتوی گشاد و مقنعه بزرگ پوشید و با حجاب بود... حرف قابل قبولی بود؛ کسی نمی‌تواست به این حرف اعتراض کند، حتی اهالی مذهب ...
گام دوم، گرفتن مقنعه بود... می‌شود روسری بزرگ سر کرد! هم تنوّع دارد هم حجاب است. یادم‌ می آید روسری‌هایی بود با ضلع بیشتر از یک متر که تا کمر خانمها هم می‌رسید... خوب البته روسری مثل مقنعه نبود گاهی مو بیرون می‌زد.
مانند بچه‌ای که جلوی چشم پدر و مادرش بزرگ می‌شود و قد می‌کشد و والدینش حس نمی‌کنند اما دیگران که کمتر او را می‌بینند و چشمانشان عادت نکرده، متوجه رشد هفتگی او می‌شوند... ما عادت کردیم به روسری‌هایی که هر روز آب می‌رفت و تبدیل شد به نواری باریک و بعضا توری... مانتوهایی که شاید بهتر باشد بلوز و پیراهن راحت نامیدشان تا مانتو...
به هر حال کم کم کار به این جا کشید و مدام گفتند بی‌حجابی معضل فرهنگی است، برای حل آن باید کار فرهنگی کرد... سال ها گذشت و لباس ها آب رفت و کار فرهنگی در زمینه عفت و حجاب مشاهده نشد. برعکسش، فراوان کار‌های ضد فرهنگ در کوبیدن حجاب و عفت و حیا و غیرت در فیلمهای سینمایی و مجلات و برنامه‌های عمومی یافت می‌شد...
الان هم مد پوشش خانمها تغییر کرده است، پوشیدن ساق شلواری (ساپورت) به جای شلوار... یعنی دیگر شلوار جین تنگ هم نه! ساق شلواری! و بدون تردید در یکی دو سال آینده این با
می رود و برخی را ...................
یعنی پس از آنکه چادر، مقنعه، مانتو و روسری از زنان گرفته شد، حالا رفته‌اند سراغ شلوار! چشمهای ما هنوز عادت نکرده‌اند... اگر به این هم عادت کنیم سرنوشت چادر و مانتو و روسری در انتظار این ساق شلوارها هم هست... خدایی نکرده اینها هم روز به روز نازکتر و کوتاهتر می‌شود و ما عادت می‌کنیم.. آن وقت... نمی‌دانم بعدش سراغ چه خواهند رفت...؟
فاجعه فرهنگی پیش روی ماست...
والسلام...

اگر در مسیر رود صخره نبود رود دیگر هیچ آوازی از خود سر نمیداد...




 قال رسول الله صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

ما بُنِیَ فی الإسلامِ بِناءٌ أحَبَّ إلى اللّه عز و جل ، وأعَزَّ مِنَ التَّزویجِ .

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

در اسلام هیچ بنایى ساخته نشد ، که نزد خداوند عز و جل محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد .

بحار الأنوار : ۱۰۳ / ۲۲۲ / ۴۰ منتخب میزان الحکمة : ۲۵۲